حالا می توانی بگویی من سردم.من سرخم. من زردم. یا تمامی آن رنگهایی كه تو میگویی. هی می خواهی از خیالم بیایی بیرون و پا بگذاری در كالبد یكی ازین آدمهایی كه گاهی احساس میكنم خوبندگاهی بدندو هیچوقت برای همیشه شبیه تو نیستند. درست زمانی كه خوبند : بد می شوند و درست زمانی كه بدند: خوب. من فقط تو را دوست دارم كه نیستی. كه زنها را دوست داری و برای تو زنها یعنی فقط من. من تو را دوست دارم چون در چهارچوب ذهن من مانده ای حتی درست وقتی كه گفته ام باید بروی. دورت انداخته ام و شكسته امتتو معنی تناقض های ذهن مرا می فهمی و خوب می دانی وقتی كه میگویم برو: یعنی آنقدر تنها و شكننده شده ام كه حتی تحمل تنهاییم را هم ندارم. آنوقت مانده ای تا تنها نمانم من تو را دوست دارم. هرچند همیشه در ذهنم مانده ای و هیچوقت در تصویر هیچ مردی هبوط نكرده ای. حالا می توانی بگویی من سردم. من سرخم. من زردم. یا تمامی آن رنگهایی كه تو می گویی(راشین گوهرشاهی-آذر 1389) داستان كوتاه 40: خدایان زمینی
داستان كوتاه 38: مرگی شبیه خودم.
داستانك 39:یك گناهكار كوچك
كه ,تو ,دوست ,ای ,ام ,مانده ,را دوست ,تو را ,مانده ای ,دوست دارم ,كه تو
درباره این سایت